نگین نمی تونست تا سه شنبه بیاد تو نت بنابر این تصمیم این شد که من خودم بیام با خبرتون کنم!
نگین خانومی چیزایی که تو دو ارسال قبل نوشته بود فقط به دلیل کم خوابی بوده! الان حالش خیلی هم خوبه همش در پی حال گیریه منه طلفکه!
یه ویژگی بارز نگین اینه که خیلی خیلی لج بازه وقتی هم میوفته سر لج با عالم و آدم بخصوص خودش شدید لج می کنه!
جرات هم نداره تنها باشه تا وقتی من هستم جرات داره دوستاش و ول کنه مگه؟!
۳ سال که نتونست به اهداف شومش برسه ازین به بعدم نمی رسه!
نگین نوشت ! :
- بچه ها ناراحتی من به خاطر میلاد و اتفاقات اون موقع نبود ...
- ماشالا به دست به کیبرد این سارا ! خودم ارسال و ویرایش کردم ! سارا سه شنبه رو از کجا در آوردی !؟ من گفتم شبا فقط میتونم بیام چون شارژ اینترنت روزانم تموم شده ! البته الان از دانشکده آنم
سارا: اس ت هست که توش نوشتی سه شنبه ! کلا فراموشی گرفتی رفتی پی کارت!
بعدشم اون وقت شب با دختر عمه گرامی من همینشم از سرت زیاده نگین خانومی!
کلا اینترنت دانشگاه و هم آباد کردی!
نگین : آره حق داری با اون دختر عمه همینم خیلی عجیبه
میدونید آدمی که تو روابطش موفق نیست حالا به هر دلیلی !
و هی گند میزنه با حرفاش رو همه چیز !
آدمی که بلد نیست قایم کنه احساسات لعنتیشو که اعصاب اطرافیانشو خورد نکنه!
آدمی که روزی هزار بار با خودش قهر میکنه و هیچ وقت هم آشتی نمیکنه!
آدمی که دیگه تظاهر کردنم یادش رفته ...!
از اونجایی که این آدم بنده هستم !
و الان به این نتیجه رسیدم که کلا بلد نیستم حتی حرف بزنم !
و هیچ کس اصولا توانایی درک احساسات اینجانب رو نداره !
و نمیتونه بفهمه چرا من باید ناراحت بشم از یک کلمه !
اصلا باید بره بمیره !
خودم و میگم!
نشستم الان کلی تصمیم گرفتم !
خوابم که نمیبره به سلامتی !
تصمیم گرفتم ....
اوووم راستش
چه طوره که قطع کنم همه چیو تنها شم ؟
این جوری نه از نوع رفتارام با بقیه میترسم
نه کسی به خاطر من ناراحتی میکشه
و نه موجود اضافه ای هستم واسه بقیه !
تو فکره اینم خودم و حتی تو این دنیای مجازی گم و گور کنم(حتی شده واسه یه مدت!) گوشیمم که تنها چیزیه که زورم بهش میرسه و هی به بهانه ی مختلف خاموشه و شاید خاموشیشو تا یه مدتی همیشگی کنم!
و ارتباط تلفنی هم که ماشالا دفعه ی اولم نیست که کسی زنگ میزنه و خیلی راحت میگم نمیتونم حرف بزنم !
خب کاره سختی نیست !
حداقل تو این موقعیت !
نمیدونم
تواناییشو دارم یا نه!
شب همین امشب با ابوالفضل حرف زدم .
بچه ی خوبی شدم واقعا!
ولی فهمیدم بچه ی خوب شدن به من نیومده!
سعی میکنم اون مدل بالایی رو عملی کنم ! امیدوارم بتونم . نمیدونم شایدم بی خیالش شدم !
لعنت به این وضعیت الانم که مغزمو شسته ...
اصولا آدم مزخرفیم !
پی نوشت :
-اوضاعم ناجوره . میخوام خودزنیه بدنی نکنم خودزنی حرفی میکنم . دسته خودمم نیست مثه همیشه ...
آدم به احمقی خودم هیچ جا ندیدم
از خودم متنفرم
به خاطر همه چی
به خاطر اینکه نمک میخورم و نمک دون میشکنم!
به خاطر اینکه بلد نیستم مثه آدمای دورم خوب باشم
به خاطر اینکه حتی نوشته هام تو این وبلاگ دوستام وبقیه رو ناراحت میکنه ...
به خاطر اینکه الان که ساعت 5 صبحه دارم به زور جلویه خودم و میگیرم که داد نزنم ...
از وبگردی متنفرم
از اینکه برم این ور اون ور و همه با این وبلاگ و نوشته های لعنتی و بی سرو تهم آشنا شن متنفرم
از تنهایی خودم متنفرم ...
دارم دیوونه میشم
سرم درد میکنه
قرصام تموم شده
چرا اینجوری میشه ؟
خدایا دستمو بگیر نذار پرت شم ...
دلم تنگه ...
تنهام
چرا اذیتم میکنی ؟
دوست داری شبیه این عکسه بشم ؟!
پی نوشت :
- چرا من اینقدر بدم پریشب که شروع حاله خرابم بود رفتم مسنجر ...
قضیش بامزه بود باعث شد اون شبو راحت تر بگذرونم ولی خب اذیتم میکنن دیگه !
چه طوری دلشون میاد !!!
- تازه از پریشب همش همه دعوام میکنن
- دوسته مهدی اگه اینجا رو میخونید من تو بلاگ مهدی نمیتونم نظر بذارم
-اینم آهنگ بی کلام Mutiny On The Bounty را از استاد ونجلیس برای دوست داران آهنگ بی کلام.