کمی تا قسمتی از مرز خل بودن گذشتم
و الان بهترم
فک کنم دوستم منو بخشیده ...یه کامنت خیلی کوچولو گذاشته بود . منتظرشم که مطمئن شم ...
صبح که حالم بهتر بود نشستم به حرفای همتون فک کردم ...ابوالفضل،امین،نگین ، آلوچه و ...
یه خورده تونستم عاقلانه تر فک کنم ...
ببخشید اگه دیشب کسی و نگران یا ناامید کردم ...
آدما بعضی وقتا پر میشن از خیلی چیزا ... و با یه تلنگر میشکنن
و من باز هم از همتون ممنونم
خدایا الان میفهمم چه قدر ناشکریتو کردم ...وقتی این همه دوسته خوب دارم که به فکرم باشن ...
اینو الان همونی که دلشو شکستم تو وبلاگش گذاشته بود
؛سلام
می خواستم دیگه نیام اینجا
اما دیدم بی انصافیه بدون خداحافظی برم
دیگه خستم از اینجا اومدن
از کامنت چک کردن
از آپ شدن
از همه چی و همه کی
دیگه تحمل کوچکترین حرفی هم ندارم
دیگه هم نیستم تا از نیومدن کسی به وبم ناراحت شم
دیگه از هیچ کس دلگیر نمی شمه
تو تمام این مدت غیر از نگین خانومی
همه لطف زیادی به من داشتن و
سالی یه بارهم سراغی نمی گرفتن
خلاصه که ما رفتیم
دلم نمی خواست به این زودی از این جا بکنم اما ...
ما که رفتیم
خوشتون باشه
خدانگهدار؛
من که طاقت ندارم ای خدا کاش هیچی نمیگفتم
خدایا داری تنبیهم میکنی ؟
بس نیست ؟
دیگه مغزم قد نمیده...
دود قیقه اومده بخوابم از خواب پریدم و اومدم تو وبلاگم تا شاید بخشیده باشم
ولی فقط به خودش فحش داده بود ...
منو نمیبخشه ...
ای خدا چه جوری صدات کنم که بشنوی ...
سرماخورده ام ... دوباره لرز کردم ...
بابامم با مهربونی و شوخی اومد سلام کرد ولی من هنوز دلگیرم
به کی قسم بخورم که نمیخواستم اذیتت کنم
به خدا بی خبری ازت اونم وقتی اینجوری دلت و شکستم داره زمینم میزنه
بابا کاش میفهمیدی الان وقته این حرفا نبود ...
کاش میدیدی چه جوری دارم بغضم و میخورم و اینقدر امروز بغضم و خوردم که صدام دو رگه شده ...
کاش حداقل میپرسیدی و بعد میگفتی ...
کاش اون شب میدیدی که چه طور تا ساعت 3 بیدار بودم و از شدت مریضی و لرز و سردرد به خودم میپیچیدم ...
کاش میدونستی اون شب هیچ کدومتون و بیدار نکردم تا بدخواب نشید ...
کاش میدونستی از دیشب فقط 4 ساعت اونم به زور تونستم بخوابم...
کاش حداقل فردا این حرفا رو میزدی ...
نه امروز که به اندازه ی کافی داغون بودم ...
وقتی بابام باهام اینجوری رفتار میکنه از بقیه چه انتظاری دارم ؟
خدایا با همه ی اینا شکرت ...
یه آبجی مینوی مهربون دارم که امروز به خاطرش حداقل واسه چند لحظه غمم و گذاشتم کنار که چشای قشنگش بارونی نباشه ...
خدایا ازت ممنونتم که وقتی داشتم گریه میکردم مینو رو فرستادی که با حرفای قشنگش واسه چند لحظه هم شده آروم شم ...
وقتی اس ام اس داد :
"خدایا اگه صدامو میشنوی آبجی نگین حالش خوب نیست. من دیگه عادت کردم.ولی نگین عزیزه منه . کمکش کن "
چه حسی قشنگی داشتم ...
خدایا هر چند خودت میدونی چه جوری بغض تو گلوم داره اذیتم میکنه ...ولی از ته دل شکرت میکنم ...
داداش ابوالفضلم که دیگه دومی نداره ... اگه نبود نمیدونم تا الان چند بار کارم به بیمارستان روانی کشیده بود ...
بابا میخوام باهات قهر کنم ... خیلی ازت دلخورم ...
فک نمیکردم کمترین وضعیت جسمی و روحیم و متوجه نشی ...
خب مگه من چی گفتم
من فقط نگران بودم
قهر قهر قهر "
آخه دلت میاد ؟ من طاقت قهر و ندارم سریع اشکم راه میفته ها
"من دلم از همه جا پره تو هم بدترش کن هی
دمت گرم"
جلوی این همه آدم که اینجا رو می خونن قسم میخورم که منظوری نداشتم ببخشید اصلا من لال میشم
خستم به قرآن"
قلبم درد میکنه
"کاش من بمیرم که این همه از دست من هیچ کس اذیت نشه"
چرا تو من بمیرم ... تو که دردسری نداری منم که همه رو اذیت می کنم منم که اشکه همه رو در میارم ...منم که خیلی بد و مزخرفم ...منم که خیلی ...
خدافظ واسه همیشه"
عیب نداره دلی نمونده که بشکنه
کاش اشکام و میدیدی و میبخشیدیم
پی نوشت:
-خواهش میکنم کسی چیزی نپرسه ... خواهش میکنم ...
تا اون حرفایی که زدم و دله یکی و ناخواسته شکستم و جبران نکنم دیگه نمیخندم ...